دخترم...........
دنیای عجیبی است من هر روز زبانم بند میآید از اینکه بگویم تو چقدر زود بزرگتر می شوی و تو هر روز واژه های تازه تری میآموزی تا هر آنچه که قند در دلم آب میکند به زبان بیاوری شیرین زبانٍ من ! دنیای وارونه ای ست تو برای آموختن زندگی بزرگ و بزرگتر میشوی و من و من برای ساختن لحظه های شاد تو به اندازه ی دنیای تو کوچک می شوم مثل بازیچه هایت مثل تخیلات شیرین و بی مثالت ... که غرقم میکند در لذت داشتن تو و باتو لحظات را سپری کردن... که حتی گاهی بر گذر اینگونه پر سرعت زمان افسوس میخورم و حسی که مدام مرا هشدار می دهد : نکند امروز را از دست بدهم... و دلم برای روزهایی که همه در کنار تو گذشت تنگ است و برای روز...
نویسنده :
مامان
1:32
همه دنیای من نگاه مهسا
همه ی دنیا ی من نگاه مهسا میشینم یه عمری چشم به راه مهسا منو می رسونه تا شبای رویا چهره قشنگ مثل ماه مهسا دلم آروم نداره بی قراره گریه ی هر شبم بی اختیاره گل مهسا همه ی دارو ندارم غیر مهسا کسی رو دوست ندارم نگاه کن تو چشام مهسا عزیز رویاهام مهسا پس کی مال من میشی؟ من تو رو می خوام مهسا دوست دارم زندگیمو براش بزارم آسمونمو براش هدیه بیارم میشینم هر شبو هر شب سر راهش تا چشام بیفته تو چشمه قشنگش ...
نویسنده :
مامان
14:46
10 ماهگی
الان که ماهه شده راحت چهار دستو پا میری و در و دیوار رو میگیری وای میستی ماما بابا دد هم میگی خیلی حرف خخخخخخخخخخ رو به کار میبری چهار تا مروارید خوشگل هم در اوردی لثه ات هم کلا ورم داره و بعضی موقع ها گریه ات میره هوااااااااااا از درد........ یه داروی دندون خوب دختر خالت برات اورد المانیه به صورت دونه های ریز هست گیاهیه عصاره گل بابونه هست و اصلا فلوراید نداره خیلی عالیه اونو که برات میریزم رولثه ات خیلی اروم میشی خدا کنه زودتر دندونات در بیاد تا داروهات تموم نشده ...
نویسنده :
مامان
15:10
عکس های جدید دخترکم
عکسهای مهسا تا 6 ماهگی
تو این عکس دوروز بود که تو بیمارستان برای زردیت بستری بودی الهی فدات بشم دستات کبوده انقدر ازت خون گرفتن ...
نویسنده :
مامان
15:24
به دنیا اومدن دخترم
خالق مهربان من ، تو را در سبزترین روز خدا ، خلق کرد ! از روح پاک و زیبای خداوندی خود در تو دمید ............خالق زیباییها ، تو را در نخستین باران جهان آفرید! با تولد تو باران عشق بود که به باریدن گرفت ! قبل از تو هیچ کجای زمین معطر نبود! رویای درختان ، تهی از بهار بود ! قبل از تو ، باغ خشک بود و پنجره ها خاموش گریه و لبخند نبود! فراق و پیوند نبود نه دل می تپید و نه نسیمی می وزید ! روبرو مه بود و سکوت ! تنهایی بود و سرما ! ...
نویسنده :
مامان
1:26