دخترم مهسا

دخترم چند روزی هست که دیگه بدونه گرفتنه درو دیوار خودت مستقل بلند میشی و راه میری قربونه راه رفتنت برم ...

امشب خونه دایی محمد مهمون بودیم خیلییی بهشون زحمت دادیم و مادر بزرگت و دختر خالت هم بودن خیلی خوش گذشت تو هم همش بغل اینو اون بودی با اسباب بازی های ارمان بازی میکردی اخر شب هم الهام جون زحمت گرفتن این عکسای خوشگل رو کشیدن ما هم کلی بالا پایین میپریدیم تا بشه از شما سه تا وروجک چند تا عکس خوب در بیاد دستیاران پشت صحنه:           این هم بابایی و مهسا گلی  و دایی محمد و اقا ارمان جونم     ...

...

...

...

                                           وقتی به دنیا آمدی خداوند با تمام عظمتش به زمین لبخند زد   و بهار را به یمن حضورت به ما بخشید   عزیزم تولدت مبارک امروز با شکوهترین روز هست روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد   و من میترسم به تو تبریکی بگویم که شایسته تو نباشد   به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی               دختر ...

24 بهمن رفته بودیم عروسی مامان بزرگ و خاله هاتو دختر خاله هات  هم اومده بودن .......... باصدای موزیکی که پخش میشد دست میزدی ذوق میکردی همش میخواستی خودتو تکون بدی برقصی الهی که من فدااااااااااااااااااااات بشم ...